دست نياز زمان است که آرام آرام شکوفه هاي لبخند بهار را مي چيند و دل رهگذر را به درياي مواج مي سپارد .


گلهاي شمعداني پشت پنجره اي بسته، در غبار نشسته بر چشمان آفتاب به عاريتي سخت نفس ميکشد و


کودکي که در سکوت شب بر صفحه ي نازک چشمان باران رنگين کماني به ذوق چشمانش مي کشد.


در تاريکي فراموشي ، صبح فارغ از تمام زخم هاي شب طلوع خواهد کرد و


 گيسوان طلايي نسيم را در دشت تنهايي پخش کرده و


مزرعه ي افکار را گاه به خاکستر حزن و گاه به آتش جنون درخواهد نورديد


دريا در خاطر کوير باشد يا در دل ساحل، زمزمه ي مواج دارد


چه آنکه صدفي در دور دست ها مرواريد ناب را غزل خوان وجود باشد يا


 آنگاه که مرغکان دريايي نگاه رهگذران را از دريا بربايند .


در سکوت غروبي سرد ،آرام مي نويسد بر قلب ساحل، راز دلتنگي پاييز با خطوطي که نگاه متفکر رهگذر را به خود مي خواند


و قطره اي که آرام از نگاه آسمان فرو مي چکد و شايد چشمان باران است که قطرات موج هاي سرگردان را ميزبان صخره ها


مي گردد .


خطوط دلتنگي حک شده در وجود ساحل محو مي شود در دل دريا .


ساحلي خاموش ، دريايي مواج، نم نم باران و سياهي شب که در خود مي بلعد چشمان . غروب را .


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش کسب و کار اینترنتی و بازاریابی آنلاین Joe Amanda کلاس علوم rama اشعار نور آموزشی سایت پرگرام یار ✩★◎○●←MÃȚŃ~Ę~MÄŅ→●○◎★✩ آموزش زبان ترکی آذری (آذربایجانی)