به سپيده دم چشمان سحر، تا انتهاي ظلمت افکار تهي انديشه رفت . نه غواص ماهر است و نه باغبان زمستان ديده از


گذرگاه انديشه قابي به نماي دل  با تجارت آواها بيگانه است ،دل در مسير زرورق بازار نسپرده


در هياهو ها، سکوت را مي جويد و در فرياد آرامشي از جنس طوفان مي خواهد


 در دل جنگلهاي انبوه از هيچ و پوچ ، دلي پر از تهي کوير را قاب نگاه باران دارد .


 بر فراز بالهاي گسترده ي عقاب  بر آسمان نيلگون، پرستوي بهار را نقش بر آسمان مي بيند .


و از دل رنگهاي به فخر نشسته ي رنگين کمان ، تک  رنگ آبي را نقش بر فيروزه ي يادها، وديعتي از ياسي سپيد دارد


 به قافيه ي دشت ها در رديفي از غزلهاي ناب، پيرو شهد عشق، ترانه ي غرور نسروده در حراج کده ي دنيا سروده ي


 چشمها در باور نجابت در قلب تنيده ي کوير را ، به حراج فراموشي نسپرده .


به محکي از . خط آزمون زد گزينه هاي باورش را مشابهي نبود، نمونه اي از توهم رؤيا نيافت، احتمالي از ادغام


مبهم و روشن هم نبود،  تنها گزينه،  يافته ي دل بود بر واژه اي از صداقت .


 گزينه اي که معلم سخت گير روزگار هم نتوانست حصر قرمز بر آن بکشد، يا در هياهوي افکار به هيچ تبديل شود


در واژه هايي غريب از روزمرگي ها و آشنا با چشمان سحر ماند ماندگاريش و جاي گرفت در امن ترين نقطه ي دنيا به دور از


نقطه ي پر چرخش پرگار روزگار .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Michelle Ervin Pamela دانلود فیلم و سریال جدید به صورت رایگان Sarah نوشته های یک دانش آموز فضایی حدیث، شعر و فضائل اهل بیت علیهم السلام Jay salamat