دلتنگي را مي توان ديد حتي در نگاه معظوف به رنگين کمان خورشيد ، در طلوع سپيده اي سبز بر رخسار صبحي دل انگيز.


قلم باز مي ماند از نقش زدن سروده هاي دل بر رنگين کمان باران و واژه هايي که آغوش سکوت را مأمن خويش قرار داده ،


در نگاه طولاني شب به انزواي فرياد خاموش غلتيده اند


آرام و بي پروا نقش مي زد دلتنگي هاي نگاه طوفان را بر سينه ي خطوطي که راز دار معنا بود و


مفهوم را در زير باران چشم هاي پاييزي غزل خاموش مي سرود .


واژه ها که دل به دريا مي زدند آرام مي گرفت بر دشت خاطراتي که شکوفه هاي بهار را مهمان کوير بود.


در بي پروايي واژه ها از بودن و سرودن، صدف دل رخ نمود،صداقت باور را ترسيم کرد و عشق را قراتر از باور رهگذران


بر ساحل دل نشاند.آواي مرغکان دريايي را به وديعت گرفت و شوق يافتن را در نگاه غروب نشاند که در امتداد دلتنگي شبي


سرد طلوع خورشيد مهر بر باور انديشه جلوه گر خواهد شد


نگاره هاي دل که راز به قلم بي پروا گشودند ،آسمان بودن را خزان مهي کرد که گم شد آشيان کبوتر صحرا !


 دريا از ساحل خود پيوند گسست و موج هاي پريشاني را به گرداب تنهايي تا عمق فراموشي سپرد.


بي پروا سرودن و بر باور يافته در دل کوير قلم زدن ،تاواني دارد که دلتنگي را به عمق لحظه ها مي نشاند .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پی سی صدا کافه دراما Sandy آیلین دکور خاطره های ناپراکنده نانسی تدبیر ارابه بازیانه شب